پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی

ساخت وبلاگ
دیروز تو نوت موبایلم نوشتم : علاقه ای ندارم کم بیارم ، به معجزاتش ایمان دارم پس تا اخرین لحظه می ایستم ! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فاطمه ساعت ۴ زنگ زد ... + نرگس دوتا خبر خوب برات دارم .... - بگووو فاطمه ، تا ۶ صبح بیدار بودم داشتم میخوندم ، واقعا دیگه اعصاب برام نمونده لطفا بگو  + باشه باشه اولیش میگم ، امشب میام پیشت میمونم، مامانم زنگت میزنه و .... - وااااای واقعاااااا ؟ مرررسی پس منتظرتم .... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تصور اینکه صبح با فاطمه میرم دانشگاه یا تا خود شب با فاطمه میخونم و یا اینکه عمرا فردا به خاطره ی سابقه ی خرابم ترس از خواب موندن داشته باشم ذوقی بر دلم افزود که با دم نداشتم گردو میشکوندم ، یه خورشت قرمه سبزی بار گذاشتم (انتقال خورشت اماده از فریز به ماهیتابه و باز شدن یخش ،در همین حد !) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فاطمه امد ، پالتوش در نیاورده با عجله  گفت نرگس خبر دومم اینکه : تو اتاق استاد بودیم با ۳ تا دیگه از بچه ها و .......... ادامه ی خبر دوم همان  معجزه ای  بود که بر نوت موبایلم به آن اشاره کردم ...حیف قابل بیان نیست انشالله بعد ترم خواهم گفت !! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نکته ی این پست : برای ناامید شدن زود است ... تسلیم نشووو ... به معجز پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 208 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:52

بخش اول خلاص شدنم از یک درس بسیار مزخرف یا یک استاد بسیار سختگیر به اتمام رسید ، حس رهایی و ارامش دارم ، در طول دوره ی نفهمیدن درسم به یاد رندی پاش می افتادم که صادقانه میگفت در بعضی از دروس قاعده ی یک الاغ سر در نمی اوردم و همین حس مشترک از دورن خشم من را ارام میکرد ...امتحان وحشتناکی بود ! از حد تفکرات مغزی ما فراتر بود و همه ی بچه ها بعد امتحان شاکی بودن ! دوره گرفته بودیم و ناله هایمان را دسته جمعی زدیم !! باز برای امتحانم اشک ریختم، اشکی که سعی کردم کسی متوجه اش نشود و بس !  روز امتحان من و فاطمه به قصد قهوه ای کردن روزمان بیرون گردی را انتخاب کردیم آن هم با شکم گشنه و در انتها متوجه شدم که به به حسابم هم بدون اینکه بدانم خالی شده است و این هم مازادی شد که اشک هایم را منبعی کنم که با بشکنی فرو ریزد ! که ریخت ان هم پای تلفن موقعی که با داداش داشتم صحبت میکردم !! چنان زار زدم که خودم هم ماندم ! داداش گفت بشکن میزدی که :|  مرسی از این همه دلگرمی ! ۵شنبه روز حمالی من بود ! کل خانه را مرتب کردم ! مثل دسته گل ! از دستشویی شستی گرفته تا کف اشپزخانه را برق انداختم و تنها دلیلم هم ان بود که همسابه بالایی ها مهمانی داشتن و نیاز به فضای خانه ی کوچک و گرم من هم داشتن ! بعد از کلی حمالی دایی جان امدن دنبالم و رفتیم به سمت زادگاهم به نیت حضور در مراسم هفت پسر خاله !! اول هفته ای که عزیزی ب پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 196 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:52

دارم میرم ... باز از دیارم دل کندم ... منتظرم که بنشینم بر طیاره و  شهرم را با تمام خاطراتش به زیر پا بگذارم.. دل کندن و بغض برادر و ندیدن چهره ی پدر و دل نگرانی های مادر و لبخند زیبای برادر کوچکتر ... ادم های اطرافم جالبن ، اکثرشان بر صندلی های چرخ دار نشسته اند، احتمالا خوشحالی اشان به خاطر دیدار اقاست ... این چند ووز چشمم با گنبد طلایی اش گره نخورد... تنها دلخوشی ام در ان شهر غربت زده حضور گنبد و ضریح طلایی اش است ... نرگس ١٨ اذر ٩٦ ١٨:٤٥  پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 240 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:52

یعنی بی نظیرترین کتابی که خوندم !! فوق العاده بود !! خیلی دوسش داشتم !! تو اینستام ثبت کردم (ژرف ، عمیق‌ ، کمدی)... حجمش زیاد ولی ارزش خوندن دارد ...  در ادامه یه سری از جملاتی از کتاب که دوستان لطف کرده بودن و در وبشون اوردن رو کپی و پیست کردم ...مرسی از زحمتشون و منم خسته نباشم :| ادامه مطلب پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 218 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:52

امیدوارم به خدا برنخوره ، میدونه که چقدر الان دلم گرفته ،میدونه که چقدر له له میزنم برای یک ارامش درونی ... مسیحیا یه اعتقاد باحالی دارن .... اونا میگن در اغوش پر مهر خدا .... اونا خداشون بغل میگیرن ، تصورش میکنن ، حسش میکنن و باهاش حرف میزنن... منم دلم خدایی میخواد که دست بزنه به شونم بگه هی دخمل ، هی بندم ، اروم باش چته آخِ، فلان مورد خواستِ منِ پس زر زر نکن گلم... بعد منم به این خدا نگاه کنم و بگم دمت گرم ، من بهت اعتماد دارم اصلا هر چه از دوست رسد نیکوست چه برسه به تو که خدامی .... :| :| خلاصه به جای همه ی حرفهای بالا ، من خدایی دارم از رگ گردن بهم نزدیک تر ولی از فاصله زمین تا خورشید قلبا از من دورتر !  من خدایی دارم که نه تصوری ازش دارم و نه حسی و گاهی حس میکنم چنان از من دور و به من نزدیک که این تناقص روانیم میکن .... من خدایی دارم که عاشقشم وبرای دیدارش له له میزنم... من خدایی دارم که دوسش دارم ولی بود نبودش برام معمایی شده ... من خدایی دارم که هر روز به عشقش سر به سجده میگذارم ولی از نشنیده شدنم در عذابم ... و من خدایی دارم که نیاز دارم اندکی به من ارامش بده ... خدایا بود تو برای من چقدر در تناقص ....  هی خدا منم اغوش پر مهر خودت میخوام .... پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 236 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:52

میخوام خونمون بمونم ... با وجود اینکه حس گشادی ممتد بهم دست میده و حاضر به انجام هیچ غلطی نیستم جز قر دادن جلو آینه و الافی کردن باز حاضر نیستم برم !!! پتوی آبی کرکثیفم انتهای ارامش یک خواب خوب در شبهاست که میخوام با خودم ببرمش ولی نمیشه !!  میخوام گریه کنم !!! هیچی درس نخوندم وکلی درس امتحان و کوفت زحرمار دارم .... دقیقا یک هفته است که من در دیار خودم تشریف دارم ....یک هفته که دقیقا مصادف بود با شب یلدا .... حوصله هیچکی نداشتم جز ریحانه و مهدیه که هر دوشون دیدم و یه سر هم به بچه های باشگاه زدم که کمیته هاشون عالی شده بود و برعکس کاتا ضعیف در ضعیف !!! میخواستم باشگاه برم برای تمرین که به خاطر کمر درد و هوای سرد مادر جان اجازه ندادن و گفتن جلوس نما بر سرجایت که تازه خوب شدی ! اینستا که نصب کردم کم کم دارم با اشناها رل میزنم !!!  نمیدونم چرا اینقدر خستمِ!!!  ذهنم اساسی درگیر یک شخص جدیدالورود به زندگیم بود که اساسا ریحانه و مادر جان شدیدا مخالفت کردن و در انتها خودش خراب کرد و بهانه داد دست همه که باید به وقتش باهاش صحبت کنم ! این چند روز چقدر با داداشا خندیدم و شوخی کردیم و سربه سر هم گذاشتیم ، زبونشون خیلی دراز شده ! مثلا یه صحنه تبلیغات داشت نشون میداد که بزرگه به کوچیکه گفت : پسندت این دختر بریم برات برش داریم ... کوچیکه: اگر پول شیرینی و دسته گلش میدی هاااا چرا ناااا.. چقدر سر ش پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:52

من خودخوام ؟؟؟ مامان بزرگم کشوندم پیش خودم با اینکه تو اتوبوس میدونستم کلی اذیت میشه .... تنهایی سخته هاااا ، هرچی بگم کم !! میدونی این وسط نتونی به یکی هم اعتماد کنی چقدر سختر میشه !! اقا اینا رو دیدین که  یهوووو بعد یه اشنایی ازدواج میکنن میگم چه جوری اعتماد میکنن به هم؟؟ چه جوری کنار میان با هم ؟؟ من که دو ماه زیر یک سقف با یکی هم خونه بودم معدم طفلکی داغون شده بس حرص خوردم و ریختم تو خودم !!! اقا اینا که بعد چند جلسه صحبت فکر میکنن به درد هم میخورن بیان برا من توضیح بدن که چطور میتونن به هم اعتماد کنن ؟؟! ااااقققققااا به خدا ۶ ماه رفت امد نیاز !!!!!  امروز رفتم پیش استاد راهنمام ، دید از نظر روحی داغونم گفت دخترم در ببند لطفا و همه چیز توضیح بده که داستان چیه ، استاد خیلی تیزِ ؟ گفت فلانی چشِ؟ چرا حواسش نیست !! دهنمممم از تعجب باز موند !! براش همه چیز تعریف کردم خودم خالی کردم ، بهم نون خشک یزدی تارف کرد منم براش شیرینی شهرم برده بودم که اولش قبول نکرد ولی بعدش کنار اومد و من خدا رو شکر میکنم که ارومم !! خدا بخواد که انشالله بتمرگم سرجام و درسم بخونم !!! هیچی نخوندم خاک تو گورم !! کاش این موضوع درک کنم که خبر مرگم تو زندگی کسی نظر ندم یا قضاوت کنم ، کاش بفهمم جرعه ای سکوت این وسط نیاز .... پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 205 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:52